نام ایران به معنای سرزمین آریایی ها، شکل پارسی نو واژه آریانام از زبان پیشا ایرانی و به معنای آریاییها است که نخستین بار در زبان اوستایی به صورت آریانم آمدهاست.(زبان اوستایی در شمال شرق ایران بزرگ یا آنچه امروز ترکمنستان و تاجیکستان خوانده میشود، مورد استفاده بود)
اگرچه عنوان ایران تا اواخر دوران امپراطوری اشکانی، مفهوم قومی، زبانی و دینی معلوم داشت، اما هنوز دارای بار سیاسی نبود. امپراطوری یا پادشاهی ایران در مفهوم سیاسی به دوران ساسانیان بازمی گردد که در نتیجه پیوند میان سلسله جدید و روحانیت زرتشتی پدید آمد. آنطور که از شواهد موجود بر میآید این همگرایی ایده پادشاهی ایران یا ایرانشهر را تقویت کرد.[17]
ریچارد فولتس میگوید:«گمان میرود مردمان ایران بزرگ - منطقه? فرهنگی که از خاورمیانه تا قفقاز، خوارزم، ماوالنهر، بلخ و پامیر امتداد دارد و مردمان آن مادها، پارسها و پارتها و سغدیان بودند - پیش از اسلام همگی آیین زرتشتی داشتند». این دیدگاه اگرچه در میان دانشمندان رواج دارد اما تا حدی هم اغراق آمیز است. فولتس استدلال میکند:«اگرچه ایرانیان معابد، نمادها و اساطیر مذهبی مشابه داشتند. اما در حقیقت خدایان متعددی پرستیده میشدند علیالخصوص میترا خدای پیمانها و آناهیتا خدای آبها اما خدایان دیگری هم برحسب زمان، مکان یا گروههای مختلف مورد پرستش قرار میگرفتند»..[21]
ریچارد فرای ایران بزرگ را شامل بخش اعظم قفقاز، عراق، افغانستان، پاکستان و آسیای مرکزی میداند که از طریق نفوذ فرهنگی تا چین و غرب هند گسترش مییابد. به گفته فرای:«ایران شامل تمام مردمان و سرزمینهایی است که در آنها زبانهای ایرانی بکار میرود و تمام بخشهایی که فرهنگ ایرانی در آن پیروزمند و مسلط بود».[22]
به گفته جی پی مالری و داگلاس کیو آدامز در بیشتر بخش غربی ایران بزرگ در زمان هخامنشی، زبانهای ایرانی شاخه? جنوب غربی بکار میرفت در صورتی که در بخش شرقی آن زبانهای ایرانی شاخه شرقی که با زبان اوستایی خویشاوندی داشت، متداول بود.[23]
پس از چیرگی مغول بر ایران سلسله ایلخانان بر ایران مسلط شدند[24] و اولجایتو در طول سالهای 1304-1317 میلادی بر این سرزمین فرمان میراند.[25]
منابع اولیه همچون میر خاوند تاریخنویس دوران تیموری، محدوده ایرانشهر (ایران بزرگ) را از رود فرات تا رود سیحون توصیف میکنند.[26]
از دیرباز تا کنون قومیت هیچگاه عامل جدایی در ایران بزرگ نبوده؛ ریچار فرای میگوید:
من بارها عنوان کردم که مردمان آسیای مرکزی چه ایرانی زبان و چه ترکزبان تنها یک فرهنگ، یک مذهب و ارزشها و سنتهای یکسان دارند و تنها عامل جدایی ایشان زبان است.
در دوران مدرن، مداخله استعمار غرب و قومیت موجب جدایی استانهای ایران بزرگ شد. همانطور که پاتریک کلاسن میگوید ناسیونالیسم قومی حتی اگر به گذشتههای دورتر نسبت داده شود، پدیدهای مربوط به قرن نوزدهم است.[27] با اینحال ایران بزرگ پس از یک جغرافیای سیاسی که در ابتدا شکل گرفت، بیشتر به یک ابرکشور فرهنگی تبدیل شد.
حمدالله مستوفی، جغرافیدان قرون وسطی در نزهت القلوب مینویسد:
چند شهر است اندر ایران مرتفع تر از همه | بهتر و سازنده تر از خوشی آب و هوا | |
گنجه پر گنج در اران، صفاهان در عراق | در خراسان مرو و طوس، در روم باشد اقسرا |
تاریخ ایران کمبریج محدوده تاریخی و فرهنگی ایران بزرگ را شامل ایران امروز، بخشهایی از چین، افغانستان و جمهوریهای جدا شده از شوروی سابق معرفی میکند.[28] فهرستی از این مناطق در دنباله این نوشته درج شدهاست.
در دوران پیش از اسلام، ایرانیان سرزمینهای تحت تسلط خود را به دو بخش تقسیم کرده بودند و آنها را ایران و انیران میخواندند. ایران شامل بخشهایی بود که در آن مردمان ایرانیتبار باستان سکونت داشتند و آن منطقه از کشوری که هم اکنون به نام ایران خوانده میشود، به مراتب گسترده تر بود. چنین مفهومی از ایران (به عنوان یک سرزمین)ایران بزرگ را شکل داد. بعدها تغییرات بسیاری در مرزها و مناطقی که ایرانیان در آن زندگی میکردند، ایجاد شد اما کماکان زبان و فرهنگ ایرانی بر بسیاری از بخشهای ایران بزرگ مسلط ماند.
برای نمونه پیش از اشغال آسیای مرکزی و قفقاز توسط روسیه، زبان پارسی در این مناطق زبان اصلی ادبی بود. آسیای مرکزی همانجایی است که زبان پارسی نو در آن شکل گرفت. حتی فراتر از اینها به اعتراف دولت انگلستان، پیش از اشغال عراق توسط انگلستان در سالهای 1918-1932 میلادی و اعمال ممنوعیتها، در کردستان عراق زبان فارسی بکار میرفت.[3]
با پیشروی مدام امپراطوری روسیه به سرزمینهای جنوبی پس از دو جنگی که به ایران تحمیل شد و عهدنامههای گلستان و ترکمانچای و همینطور مرگ نابهنگام عباس میرزا در سال 1823 و قتل میرزاابوالقاسم قائم مقام فراهانی، صدر اعظم ایران، بسیاری از خانات آسیای مرکزی امید خود را به پشتیبانی ایران در مقابل ارتش تزاری از دست دادند.[29] ارتش روسیه سواحل آرال را در 1849، تاشکند را در سال 1864، بخارا را در سال 1867، سمرقند را در سال 1868 و نواحی خیوه و آمودریا را در سال 1873 تصرف کرد.
پاتریک کلاسون از انستیتو سیاستهای خاور نزدیک در واشینگتن:
پاتریک کلاسون: